برای مجهولم سوال کنید!
آن سمت خیابان
هجوم انگشتانی ست
که به هویتم
دست درازی می کنند
و زمین
در لامکان ترین انگاره ی تو
زیر حفره ی چشمان من
متوقف می شود.
این کیست
که دامانم را به زیر خود می کشد
در تقلای حرف و خیابان و کلمه؟
کاش حرفی می زدم
وقتی کافه تو را ترک کرد!
+ نوشته شده در ساعت توسط شبلی
|