مدتهاست

آنقدر متعهد شده ام

که سوزن می زنم بر درزهای کت مرد

که انگشتانم را در صفحه داغ اتو بخار می کنم

و می گذارم بر شانه های پیراهنش

تا چروک راه به راهش پیدا نباشد

و آنقدر...

که در انعکاس ظرفهای شسته زیر فشارآب و آینه و نور

خستگی ام را شانه می زنم تا مرد نبیند

 و قبل از شب

آنقدر زیر چشمم را سفید میکنم

تا خستگی نگاه مرد

در آرایش چهره ای که دیگر ازآن من نیست شسته شود!

تعهد من از آن مردی ست

که حضورم را 

به یک جاکلیدی عروسکی بسته است

لابه لای کلیدهای دیگر

و من

هر روز

در دایره جیب کت مرد

تعهد خود را پاسخ می گویم...